img not found

شهید محمداسماعیل اسکندری

  • تاریخ تولد: 30 اردیبهشت 1343
  • فرزند: گل وردي
  • تاریخ شهادت: 19 مرداد 1366





زندگینامه


سی ام اردیبهشت ۱۳۴۳، در روستای مهترکلاته از توابع شهرستان کردکوی به دنیا آمد. پدرش گل وردی، کشاورز بود و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۶۵ ازدواج کرد. به عنوان ستوان دوم ژاندارمری در جبهه حضور یافت. نوزدهم مرداد ۱۳۶۶، با سمت فرمانده گروهان در سنندج توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای امامزاده روستای روشن آباد تابعه شهرستان زادگاهش واقع است.

وصیتنامه


سلام و صلوات خدا و ملائکه بر رسول خدا ، پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله(ص) و همه ائمه معصومین و اولیاء مقربش و بر امام بزرگوارمان خمینی کبیر امید مستضعفان و محرومان و درود بر رهروان پاک همه شهیدان گلگون کفن راه خدا . گر چه در مجموع با شناختی که از خودم دارم ، خدا از خودم آگاهتر است بنده حقیر این لیاقت را در خود نمی بینم که آبرومندانه با شهادت به لقاء الله بپیوندم ولی از آنجا که رحمت الهی و سیعتر از بی لیاقتی من است . امید آن دارم که شهادت نصیبم گردد . من با مدرک دیپلم جذب سازمان ژاندامری گردیدم و در مورخه 15/11/1362 جهت آموزش خودم را به آموزشگاه درجه داری ساری معرفی و مشغول گذراندن دوره آموزشی شدم . دوره آموزشی به علت جنگ تحمیلی چهار ماه بیشتر نبود . و در تاریخ 15/03/63 دوره آموزشی من به پایان رسید . و به درجه گروهبانیکمی مفتخر شده ، و در طرح تقسیم به هنگ مرزی گرگان منتقل . و بعد از آنجا به گروهان مراوه تپه منتقل شدم و گروهان طی نامه ای مرا به پاسگاه عرب قره حاجی معرفی نمود . بعد از چند ماه خدمت حال و هوای جبهه مرا دیوانه خود کرد و تقاضای منطقه عملیاتی کردم در جواب نامه نوشتند که در حال حاضر به وجود شما در این منطقه احتیاج می باشد .این بار با عقیدتی سیاسی گروهان مسئله ام را در میان گذاشتم در جواب من این فرد مؤمن چنین جواب داد شما برای فوق العاده عملیاتی می خواهی بروید منطقه ، نه برای خدمت . بخدای منان روح من در مورد فوق العاده عملیاتی خبری نداشته من قبلا از طریق بسیج به جبهه رفته بودم خیلی علاقه داشتم که درجبهه خدمت کنم . حتی در زمان آموزشی برای عملیات خیبر که مدت دو ماه آموزش دیده بودم بهمراه تعداد زیادی داوطلب آماده رفتن به جبهه بودیم که اسامی خودمان را به رده بالاتر اعلام کردیم . و فرمانده ناحیه در صبحگاه ضمن تقدیر و تشکر نامه ی تشویق برای همگی ما نوشت . با عنایت خداوند تقسیم بندی ناحیه به ناحیه شروع شد و اسامی از تهران آمد که من اولین نفری بودم که برای ناحیه کردستان اسمم را نوشته بود ، خیلی خوشحال شده بودم . منتظر اعلام اسامی و رفتن به کردستان بودم .ولی خانواده ام ناراحت بودند چون که من تازه ازدواج کرده بودم . خودم از خوشحالی لحظه شماری می کردم . کی به من اعلام می کنند که تسویه حساب کنم . یک روز در پاسگاه مشغول خدمت بودم که اسامی اعلام شد اسم یکی از همکارها بود ولی اسم من بد بخت نبود ، این همکار ما هنوز منطقه عملیاتی نرفته بود و ناراحت بود که اسمش اعلام شده است . من به فرمانده پاسگاه گفتم که تسویه من را بده من با گروهان تقاضای داوطلبی خودم را درمیان می گذارم . که به یکباره بیسیم پاسگاه به صدا درآمد و من فوری گوشی را برداشتم ، بیسیم چی اعلام کرد ، که این اسامی با تسویه حساب کامل خودشان را به گروهان معرفی تا مراحل اعزام آنها به ناحیه ژاندامری کردستان داده شود . که دیدم اولین نفر اسم من اعلام شد . تسویه حسابم را گرفتم به گروهان رفتم از آنجا فوراً تسویه حساب کرده و به طرف گرگان حرکت ، تا از گردان مرزی گرگان نیز تسویه حساب نمایم . پس از تسویه حساب از گردان معرفی نامه خودم را گرفتم و با خوشحالی و به امید شهادت به همراه تعدادی از بچه ها در تاریخ 13/06/1364 خودمان را به ناحیه ژاندارمری کردستان معرفی کردیم واز آنجا در تاریخ 15/06/1364 به هنگ مرزی بانه معرفی شده و از هنگ بانه به گروهان شهادت جهت ادامه خدمت اعزام شدم . گروهان شهادت یک گروهان تازه تأسیس و عمده مأموریتش شرکت در درگیریهایی منطقه و محورها و پاکسازی روستاها بود . در این گروهان من به مدت یک ماه خدمت کردم . تا اینکه به علت داشتن مدرک دیپلم به من اعلام شد ، جهت آموزش دوره افسری خودم را به آموزشگاه معرفی نمایم . بعد از پایان دوره آموزشی دوباره داوطلبانه به ناحیه ژاندامری کردستان و بعد به هنگ مرزی بانه معرفی شدم و از هنگ بانه جهت ادامه خدمت به یکی از پایگاههای تابعه به اسم پایگاه منی جیلان (شهید لشگری) به عنوان فرمانده پایگاه معرفی و مشغول انجام وظیفه شدم . و بعد از چندین ماه خدمت به علت سابقه و عملکرد من در زمینه های مختلف فرماندهی و رزمی به من پیشنهاد فرمانده گروهانی شد و با توجه به مسئولیت زیاد این شغل از قبول آن امتناع ورزیدم ولی با اصرار فرماندهان و توجیح در خصوص این سمت به ناچار قبول و به عنوان فرمانده گروهان عملیاتی شهادت ، دولارزان معرفی شدم . این چند خط نحوه استخدام و اعزام من به جبهه بود . حالا سخنم را این گونه آغاز می کنم . 1- دنیا بداند به همه مقدسات عالم سوگند برای نان ، مسکن ، آزادی حیوانی ، دمکراسی و خاک به جبهه نیامده ام . بلکه تنها هدفم این است که آئین رهائی بخش اسلام که فقط آن را ، راه نجات مستضعفان و محرومان می دانم بر دنیا حاکم گردد ، که این تنها راه فلاح و رستگاری است . 2- به امام عزیزمان به این اسوه بر حق الهی و الگوی مجسم اسلام بگوئید تا آخرین قطره خون دست از او و راهش بر نخواهیم داشت زیرا راه و فریاد اوراه و فریاد امام حسین (ع) است . به امامان بگوئید تا جان در بدن داریم با هر ندای مخالف در راهت خواهیم جنگید . 3- ملت مسلمان و قهرمان ایران هم محلیهای عزیزم بدانید باید قاطعانه در همان مسیری که تا کنون ما را از زیر بار اسارتها و بردگیها نجات داده و می رود تا حکومت عدل جهانی امام زمان (عج) را محقق سازد . یعنی راه خدائی امام عزیزمان گام بر دارید . که هر فریادی غیر آن خیانت به قرآن و اسلام و پایمال کردن خون پاک شهیدان می باشد . 4- با فریاد بلند به همه مخالفین اسلام و انقلاب خونبار اعم از کفار و منافقین و خلاصه وابستگان شرق و غرب بگوئید به کوری چشمان کورتان و به سوزش قلبهای سیاهتان تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست . و بدانید حتی آن لحظه که دربیابان خشک یا در روی سنگ ریزها یا در بیابانهای این خاک مقدس اسلامی که خونمان با گلوله های آمریکایی و روسی شما به زمین ریخته می شود با خونمان بر دشت و کوه و صحراه خواهیم نوشت اسلام پیروز است ، چپ و راست نابود است . و تا این امت زنده است و پشت سر امام بزرگوارش و حمایت خدای مهربان است به شما اجازه جولان دراین میدان را نخواهیم داد و به فریب خوردگان و گمراهان بگوئید آخر کدام رهبر را دلسوز تر و دورتر از هوای نفس از امان عزیزمان سراغ دارید . حالا کمی فکر و تحمل کن بیندیش که اگر فکرت را بکار اندازی حتما راه رستگاری را خواهی یافت لجاجت نکن به راه خدا و امام برگرد که نجات تو در آن است و راه باز است . 5- به آمریکا جهان خوار این شیطان بزرگ و شوروی تجاوزگر و دیگر غارتگران و سران درنده دولتهای امپرالیستی بگوئید یک پاسدار ناچیز اسلام و قرآن و امام در آخرین روزهای حیات دنیوی خود فریاد زد و با خونش نیز نوشت که مرگ بر آمریکا ، مرگ بر شوروی ، مرگ بر چپاولگران شرق و غرب . بدانید ما در آرزوی شهادتیم ما شهادت را سرآغاز زندگی واقعی می دانیم و از آن هراسی نداریم . و اما چند سخن با خانواده ام : سلام گرم به خانواده ام برسانید و بگوئید که فرزندتان شهید شده بسوی خدای خود بازگشته سلام بر مادر عزیزم که شبها برایم بیدار نشسته که فرزندش گریه و زاری نکند از تو طلب بخشش می کنم و مرا حلال کن و برایم گریه زیاد از حد نکن که می دانم همیشه دارو مصرف می کنی و فقط برایم دعا کن . و سلام بر توای پدر مهربانم و بهتر از جانم مرا بخشش و حلالم کن و بر من گریه نکن چرا که نگران حال شما هستم شما نیز برایم دعا کنید . و شما برادر بزرگوارم علی جان سلام گرم برادر کوچکتر از خودت را بپذیر از شما که تا اینجا مرا یاری کردی تشکر می کنم من هنوز خوبیهای شما را نتوانستم جبران نمایم و همچنین خوبیهای همسرتان را . سلام بر زن داداش عزیزم امیدوارم که مرا ببخشی و هلالم کنی . سلام بر برادرزاده های عزیزم اکرم ، اعظم و اختر خداوند شمارا برای برادر عزیزم نگه دارد . سلام بر برادر کوچکتر از خودم ابراهیم عزیز از شما تقاضا دارم که یک لحظه از مسیر امام کج نشوید ، سلام مرا بپذیر و درسهای خودت را بخوان . سلام بر خواهرها و خواهر زاده ها و دامادهای عزیز م ، سلام مرا بپذیرد و از شما طلب بخشش داشته و مرا حلال نمائید . خدمت همسرم سلام می رسانم و امیدوارم که حال شما خوب و خوش بوده باشد چون چند بار به شما گفتم که در حال حاضر تکلیف ما رفتن به جبهه است و ما باید از مرزو بوم خودمان دفاع کنیم رفتم و شما را تنها گذاشتم . دراین مدت که با هم ازدواج کردیم و چند صباحی هم با هم زندگی کردیم ولی خیلی خوب و خوش نبودیم. برای همه ناراحتیها که به وجود آمده ، مرا ببخش و عفو کن . اگر من شهید شدم در هر کجا هستی فقط به یاد من قرآن بخوان . دیگر بیشتر از این وقت شما را نمی گیریم و شما را به خدای بزرگ می سپارم ، به امید دیدار در روز قیامت . سلام بر همه خانواده های عموها و پسر عموها و عمه ها و خانواده های آنها از همه شما طلب بخشش می کنم و امید وارم مرا ببخشید . به همسایه ها سلام برسانید و امیدوارم مرا ببخشند و حلالم کنند . یک سفارش به خانواده عزیزم دارم راضی نیستم در مراسم عزای من هیچگونه خرجی جز یک مجلس ختم ساده انجام دهید حتی یک کیلو خرما به اسراف نرود برایم حجله روشن نکنید راضی نیستم لامپ های اضافی یا آب اضافی اسراف شود . تا خدای ناکرده ضرری هر چند کوچک به دولت اسلامی وارد شود . کلیه مستحبات خصوصاً نماز با اهمیت جمعه ، نماز جماعت و نماز اول وقت در برنامه ها ترک نشود . اگر خدای مهربان خواست من ظاهراً و به نظر شما شهید شدم نگوئید شهید شده و شهید احتیاج به دعا دارد . اولاً شهادت خالصانه در راه خدا خیلی مشکل است و نصیب کمتر کسی می شود و اگر شهادت واقعی نیز باشد حتما احتیاج به دعا دارم . لذا بجای هر کاری برایم طلب آمرزش کنید که سخت محتاجم . مرگ بر آمریکا ، مرگ بر شوروی ، مرگ بر منافقین، مرگ بر صدام و مرگ بر ضد ولایت فقیه . کردستان آباد بشه کوههاش بلنده هر کجا پا می گذاریم پوکه و فشنگه کوموله کرده کمین که پشت سنگه سرباز رفته تأمین آماده ی جنگه کوموله نابود بشه خیلی دل سنگه تا آخرین فشنگ با سرباز می جنگه سرباز بیچاره خیلی دل تنگه یک ساعت فکر خانه و یا جنگه ای خدایا وقت جنگه ، وقت جنگه برادر شما و فرزند ناقابل شما محمد اسماعیل اسکندری .